تا اینجا بحث دیسکاوری و دلیوری محصول رو با محمد جعفری و میلاد حاجفتخعلی پیش بردیم. بخش بعدی مربوط میشه به مبحث مدریت پروژه برای مدیران که توسط آقای سعید سیسختی که در این تاریخ به عنوان هِد پروداکت «خانومی» فعال هستن تدریس میشه. زوم مطالب روی داون کردن کارهاست و فرض بر اینه که با دیسکاوری و دلیوری کاملا آشنا هستیم و الان داریم درباره outputها صحبت میکنم نه outcomeها.
این مبحث شامل سه بخش زیر میشه:
- مقدمه: مفاهیمی مثل رهبری پروژه، چه چیزی و چرایی که در موردش صحبت میکنیم تا باهم همصفحه بشیم.
- برنامهریزی و اجرا: ریسک، لیست کار، ترآورد، نقشه راه و اولویتبندی
- کنترل:جلسات باقاعده و بیقاعده و مصورسازی
این پست مباحث مربوط به بخش مقدمهست.
چه چیزی پروژه است؟
- پروژه باید یک هدف رو محقق کنه
- پروژه باید یه یه چیز قابل شکست به کارهای دیگه باشه
- شروع و پایان مشخص داشته باشه
- محدودیت منابع داره و بیان دیگه میشه گفت مدیریت پروژه گاهی همون مدیریت منابعه
چه هدفی خوب است؟
روشهای مختلفی برای هدفگذاری وجود داره. یکی از این روش ها هدفگذاری به روش اسمارته. توی این روش میگه که یه هدف خوب باید جواب سوال چه کسی، چه چیزی و چه وقت رو بهمون بده. برای مثال تصمیم به هدایت ترافیک بیشتر به وبسایت یه هدف بده در حالیکه اگر بگیم در مهرماه، ترافیک ارگانیک وارد شده به وبسایت از طریق گوگل باید 5000 بازدیدکننده در روز باشه یه هدفگذاری خوب محسوب میشه.
هدف باید طوری انتخاب بشه که بتونیم میزان موفقیتش رو بسنجیم. مثلا اگر بگیم زمان لود سایت رو کاهش بدیم یه هدف بده. اما اگر بگیم زمان متوسط بارگذاری صفحاتمون رو به 0/2 ثانیه برسونیم خوبه چون قابل اندازهگیریه.
یه هدف خوب باید قابل انجام و در دسترس باشه. علاوه بر این هدفی خوبه که مرتبط با بیگپیکچرمون باشه. یعنی باید در راستای هدفمون باشه.
و مورد مهم آخر اینکه یک هدف خوب باید زمانبدی داشته باشه و در واقع باید محدودیت زمانی داشته باشیم تا بتونیم بر اساسش شکست رو تعریف کنیم.
مطالعه بیشتر درباره هدفگذاری به روش اسمارت در سایت متمم
خیلی از کارهای که به عنوان مدیر محصول در روز انجام میدیم در این تعریف از پروژه میگُنجه. از کارهای یک پروژه کامل شامل دیزاین تا لانچ یک محصول گرفته تا مجموعه کارهایی کوچکتری که در یک بازه زمانی کوتاه مدت یک یا دوهفتهای تعریف میکنیم یا کارهایی که برای دیزاین یک فچیر خاص تعریف میشه و… همگی میتونن تعریف پروژه رو در خودشون داشته باشن.
اگر پروژه بد پیش بره؟
اگر مدیریت پروژه خوب پیش نره چه اتفاقی میوفته؟ این مسئله میتونه عواقبی داشته باشه که در نهایت ما رو متمایل کنه به اینکه تریجیح بدیم با مدیریت پروژه ازون عواقب جلوگیری کنیم. عواقبی مثل:
- ایجاد اضافه کاریهای زیاد
- دوبارهکاری
- از بین روفتن روحیهها، انگیرهها و خستگی زیاد
- از بین رفتن ددلاینها و حتی فرصتها
- هدر رفتن زمان و حتی پولهای زیاد
- استعفا و حتی تعدیل نیرو
مدیریت محصول در مقابل مدیریت پروژه
یادمون باشه هدف از این مباحث مدیریت پروژه نیست. ما یکسری مدیر محصول هستیم و با تعریفی که از پروژه داریم میخوایم یکسری کار رو داون بکنیم. مدیر پروژه و مدیر محصول چه تفاوتهایی دارن؟ در ادامه به چندتا از این تفاوتها اشاره میکنم.
مدیر محصول outside-in میبینه و نیاز مشتریها و رقبا رو از بیرون میبینه و اونها رو ترجمه میکنه میاره داخل محصول و کار و دانشون میکنه. اما دید مدیر پروژه inside-out هست و فقط مسائل درونی سازمان رو مدیریت میکنه.
نوع نگاه مدیر پروژه از جنس اهدافه و باید یکسری کارها رو تیک بزنه اما مدیر محصول کارش اینجوریه که اهداف بعدی از پی اهداف قبلی میان و تموم نمیشه.
یکی دیگه از تفاوتهای مدیر محصول با مدیر پروژه متریکهایی هست که باهاش سنجیده میشن. مثلا برای اینکه ببینیم یه مدیر محصول خوبه یا نه میبینیم چه تعداد کاربر جذب کرده؟ چقدر درآمد ساخته و مسائل اینچنینی. اما مدیر پروژه اینجوری سنجیده میشه که مثلا آیا تونسته زمان رو کوتاه بکنه و آیا هزینه رو کم کرده؟
به طور کلی تیمها و آدمهایی که با نگاه پروژهمحور کار میکنن معمولا کارهای منقطعی دارن و یه کار رو داون میکنن میرن سراغ کار بعدی. اما تیمهای محصولی یک فضای کاری پیوسته دارن که همیشه در حال حرکته و خودشون بخشی از کار و بازیه شدن.
خیلی وقتها ممکنه این دو فضا باهم خلط بشن که تقریبا اجتنابناپذیره و خودمون باید همیشه حواسمون به این مسئله باشه.
مدیریت پروژه در مقابل رهبری پروژه
مدیر محصول بر خلاف مدیر پروژه قرار نیست آدمها رو مدیریت کنه، بلکه قراره روی آدمها تاثیر بذاره یا به بیان دیگه رهبریشون کنه.
- مدیر پروژه تمرکزش روی وظایفه اما رهبری پروژه روی اهداف تمرکز میکنه
- مدیریت پروژه همیشه تمرکزش روی به حداقل رسوندن ریسکهاست، اما
کار با عدم قطعیت در مقابل کار مشخص
یادتون باشه که مدیریت پروژه به هیچ عنوان یکسری کارهای مشخص و بدون عدم قطعیت نیست. بعضی کارها قابل برنامهریزی هستن ولی بعضی کارهای دیگه عدم قطعیت بسیار بالایی دارن. این کارها معمولا برای اولین بار قراره که تست بشن. یا کارهایی هستن که به نوعی درگیر حل مسئله هستن و عموما یکسری دوبارهکاری ایجاد میکنن.
شما به عنوان یک مدیر محصول که یک بال مدیریت پروژهای داره، با هر دو نوع کار سروکار دارین و باید تلاش کنین در مورد کارهای دارای عدم قطعیت، ساید افکتهاش رو کنترل کنید و دوبارهکاریها رو کم کنین.
تلاش برای گرفتن بازخورد سریع، کاهش ریسک، بازبینی اولویتها و بازبینی رودمپ کاری هستنش که به عنوان یک مدیر محصول باید پیوسته انجام بدیم.
چرایی و چه چیزی پروژه
اولین کار مهمی که باید انجام بدیم اینه که بفهمیم چرا باید این کار رو انجام بدیم و این کار اصلا چی هست؟
چرا؟ چون به این سرنوشت دچار نشیم چیزی ارائه بدیم که اصلا خواسته نشده. آیا ما همون چیزی که واقعا خواسته شده رو داریم روش کار میکنیم؟
برای اینکه پاسخ به این سوال مثبت باشه باید مسئله رو فهمیده باشه، ذینفعها رو بشناسه و با اونها در ارتباط باشه و خلاصه که توی دل کار باشه.
پروژه چه چیزی باید باشه؟ پروژه چه چیزی نباید باشه؟
اگر تیم محصول بتونه دلایل پشت کارها رو بدونه، نیازهای آدمها رو بشناسه، ارتباطات خاموش بین آدمها رو شناسایی کنه و ریسکها رو دربیاره، باعث میشه پروژه در مسیر درستتری باشه.
در پایان آقای سیسختی نکات ارزشمندی هم در مورد نحوه مذاکره، جلسه گذاشتن و پیشبرد گفتگوها با ذینفعان میگن که اجازه بدین به عنوان فوت کوزهگری بمونه 😉 #شوخی
دیدگاه خود را بنویسید